برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با baby
ترجمه و جمله با baby
(اسم) نوزاد، بچه (مثال اول) – یک حیوان کم سن (مثال دوم) – جوان ترین عضو یک گروه (مثال سوم)
Mother and baby are doing well.
مادر و نوزاد حالشان خوب است.
a baby bird
یک بچه پرنده
Sara is the baby of the family.
سارا کوچک ترین عضو خانواده است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) عزیزم (عاشقانه خطاب کردن کسی یا خطاب کردن چیزی که دوستش دارید مانند ماشین تان – مثال اول) – چیزی که سازنده یا خالق آن به آن علاقه یا توجه خاصی دارد - throw out the baby with the bathwater از دست دادن چیزی که دوست دارید همزمان با دور انداختن یا خلاص شدن از دست چیزی که دوست ندارید (مثال دوم) – babyhood (اسم) بچگی، دوران بچگی – babyish (صفت) کودکانه
baby
صفت
(صفت) خیلی کوچک، ریز
baby carrots
هویج های ریز
baby
فعل
babies; babied; babying
(فعل) با کسی مثل بچه رفتار کردن – با دقت از چیزی استفاده کردن یا با آن برخورد کردن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: