koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با line

line

اسم

US /ˈlaɪn/

lines

(اسم) خط – منطقه یا مرز بین دو چیز که می تواند مجازی یا حقیقی باشد (مثال سوم) - صف

Draw a straight line.

یک خط راست بکشید.

The police caught her before she crossed the state line.

پلیس او قبل از اینکه از محدوده ایالت عبور کند دستگیر کرد.

Their behavior has crossed the line.

رفتار آن ها از حد قابل قبول فراتر رفته است.

The children all stood in a line.

همه بچه ها در یک صف ایستادند.

She had to get in line and wait her turn.

او باید در صف قرار می گرفت تا نوبتش شود.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) بند یا یک طناب نازک ولی بلند – خطوط یک جنگ (مثال دوم) – خط تلفن یا خط انتقال برق

Towels were hanging on the line.

حوله ها روی بند پهن بودند.

the front line

خط مقدم

a telephone line

یک خط تلفن

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) مجموعه ای از لوله ها – خطوط یک نوشته یا صفحه – بیت – دیالوگ هایی که بازیگر باید بگوید (مثال آخر)

a water/gas line

لوله آب/گاز

a line of poetry

یک خط (بیت) شعر

All of the actors should have their lines memorized by next Sunday.

تمام بازیگرها باید دیالوگ های خود را تا یکشنبه آینده حفظ کنند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) یک پیام کوتاه – حرف مفت یا چاخان

Drop me a line when you get a chance.

وقتی فرصت یافتید یک خط برایم بنویسید.

He didn't really answer my question—he just handed me some line about how hard it can be to deal with these issues.

او جواب مرا نداد – فقط یک مشت حرف مفت درباره اینکه تعامل با این مشکلات چقدر می تواند سخت باشد، تحویل من داد.

a guy with a clever pickup line

مردی با قدرت جذب زیاد (حرف هایی که در ابتدای آشنایی با یک دختر یا پسر گفته می شود تا او را جذب کند)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) یک مسیر یا راستا – مجموعه ای از چیزهای به هم مرتبط (مثال دوم) – ریل راه آهن

Civilians was in the line of enemy fire.

مردم عادی در مسیر گلوله باران دشمن بودند.

She came from a long line of doctors.

او از یک مجموعه طولانی دکترها (نسلی از دکترها) آمده است. (اجدادش یا اقوامش همگی دکتر بودند)

rail lines

خطوط ریلی

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) یک روش رفتار یا فکر کردن یا رویکرد و غیره (خط مشی، فحوا، سیاست) – شغل، حرفه (مثال دوم) – کالاهای به هم مرتبط (خط تولید)

I don't follow your line of reasoning.

من خط مشی استدلال شما را نمی فهمم. (منطقی که پشت حرف های شماست را درک نمی کنم)

He's in a dangerous line of work.

او در یک حرفه خطرناک است.

a line of shoes

خط تولید کفش

line

فعل

lines; lined; lining

(فعل) پوشاندن قسمت داخلی چیزی

He lined the box with paper.

او داخل جعبه را با کاغذ پوشاند.

His gloves were lined with fur.

دستکش های او با خز پوشانده شده بود.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها